سوم فروردین پارسال، یک شب تا صبح سرم را روی زانو مامان گذاشته بودم و با کیف برقی داغ، مچاله شده بودم و گاهی اشک میریختم. نمیدانم چه مرگم شده بود. طرف های صبح برای چیزی که یادم نیست کسی پی امی فرستاد و آخرش به مسخره گفت چرا این وقت صبح سه فروردین خواب نیستم. خواب نبودم چون حالم خوب نبود و با این حال باید سر کار میبودم. صبح سوم فروردین. نگفتم. و یادم نیست به جایش چه گفتم.اما یادم هست دوست داشتم چه میشد که نشد، دیروزش کجا رفته بودم و چه عکسی گرفته بودم و چیز های دیگر.

حالا دوازده مهر ۹۸ باز نمیدانم دقیقا چه مرگم شده اما، امایش بماند برای سال بعد، شاید. کیف برقی هم نمیدانم کجاست.

این جزییات کی دست از سر ما بر میدارند خدا میداند. البته خدا بهتر میداند. هر چه باشد خداست و خودش بنده‌اش را روراست تر از خود ِ بنده‌اش میشناسد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پاورپوینت زبان انگلیسی نهم Alexis توسل به امام مجتبی. کریم ال طه درسان جام جشنواره سفارشات گلچین شده Bryan سان دانلود اطلاعات گردشگری از سرتاسر جنوب شرق آسیا تخفیف خدمات زیبایی و پزشکی دبستان پسرانه شهدا (دوره دوم)